پانزدهـــم فروردین

شـُـخم زنی افتاده بر جانِ شیارهای مغزش!

پانزدهـــم فروردین

شـُـخم زنی افتاده بر جانِ شیارهای مغزش!

ای دل به سردمهری دوران،صبور باش
کــز پی رسد بهــــــــار،چو پائیز بگذرد


۲ مطلب با موضوع «یادم بمــاند» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

دلم که گرفت، تا آمدم درد و دل کنم، یکی حوصله اش به ته رسیده بود و آن یکی هم زمان را بهانه کرد. خواستم فریاد بزنم آهــــــای یکی به دادم برسد که بر سر دو راهی مانده ام، دیدم همه انگشت فرو برده اند در گوشهایشان! از قضا یکی هم که پیدا شد و پای حرفهایم نشست، دیری نگذشته بود که دیوانه ام خواند. بعد از آن، ترجیح دادم هم پیاله ی سکوت شوم. انقدر حرف خوردم و خوردم که این روزها شکمم به بزرگی شکم زنی آبستن شده و بغضم که هر آن در حال ترکیدن است! حالا هر چیزی که برنجاندم را جا می کنم به حَلقِ کلمات و آنقدر میآیم اینجا و فِرتُ فِرت پست می گذارم تا خودم را خالی کنم، تا کسی را خط خطی نکنم. از این آدمها باید دور بود. حوصله و زمان و گوشهایتان هم پیشکش خودتان

 

 

    • ۰
    • ۰

    9 اسفند 94 _  2 بامداد

    + این چند روز وقتی تماس می گرفتی یا پیام میدادی منتظر این جمله بودم که بگی "هیچ چیزی تغییر نکرده". امشب بالاخره بعد از چند روز دل دل زدن بهم گفتی؛ دوباره داریم رابطه رو رفرش می کنیم و این خیلی خوبه. گفتی خوبیه رابطمون اینه که چیزی رو از هم مخفی نمی کنیم. حتی "حسی" که داریم! چه شاد چه غمگین! قدر خودمو می دونم و به قول تو دیگه به کم قانع نمیشم. + تو داری همه چیزمو بهم بر میگردونی.

    + عارف _ بغض دریا ( ترانه ای که برای اولین بار با هم گوش کردیم )

     

    • ارادتمند ِ گلهــای ِ شمعدانی