پانزدهـــم فروردین

شـُـخم زنی افتاده بر جانِ شیارهای مغزش!

پانزدهـــم فروردین

شـُـخم زنی افتاده بر جانِ شیارهای مغزش!

ای دل به سردمهری دوران،صبور باش
کــز پی رسد بهــــــــار،چو پائیز بگذرد


  • ۰
  • ۰

اتفاقهای خوب می خواهد، یک نفس راحت از انتهــای شـُش هایـَش می خواهد، باران می خواهد، لِـی لِی کردن در حیاط خانه ی ننه جان را می خواهد، پنج کیلومتر آنطرف تر از شهر را می خواهد، اینکه سرش را بی تفاوت به نگاه آدمهــا، از شیشه ی پیکان وانتِ قراضه ای بیرون آورد و با صدای بلند آواز بخواند و کودکی کند. بی بهانه بخندد. دلواپسیهایش را پـَس بزند و آینده را بسپارد به دستِ خودِ آینده! 

 

 

پانوشتــ :

 

 

هوای دلم ناخوش است امروز! نه اینکه غــم هم پیاله ام شده باشد؛ نـــــه! دلم در گذشته اش پرسه می زند. هوایی شدهــ .همین.

 

  در این همه بی قانونی و همهمه، چه می شود بهار هم بی قانونی کند و زودتر از راه برسد؟!

 

 دلم بهــار می خواهــد.



 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی