پانزدهـــم فروردین

شـُـخم زنی افتاده بر جانِ شیارهای مغزش!

پانزدهـــم فروردین

شـُـخم زنی افتاده بر جانِ شیارهای مغزش!

ای دل به سردمهری دوران،صبور باش
کــز پی رسد بهــــــــار،چو پائیز بگذرد


  • ۰
  • ۰

درست قبل از آمدن تو بود که به تمام باورهایم شک کرده بودم و تمامِ شک هایم را باور. به دل بستن ها می خندیدم! شاید هم حسادت می کردم! حسادت به اینکه چرا آن مهربانِ مردِ قصه ها، فقط قصه را در آغوش کشیده؟! چرا رخت از داستان بر نمی بندد و تا من سفر نمی کند؟! قبل از تو بود که میان خودم و تمام آدمها "ویرگولی" گذاشته بودم تا تنها بمانم و دور باشم از هرچه که بوی تزویر می داد. آمدم اینجا بنویسم که تو هم بدانی، بودنی که با نبودت بگذرد برای من سخت خواهد بود. پس بمان. همیشه بمان.

     

    نظرات (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی